یکی آن بالا منتظر ماست
...شايد يه وبلاگ

جان تاد، در خانواده‌ای پر اولاد به دنیا آمد. خانواده او بعدها به دهكده دیگری رفت. در آنجا هنوز جان بچه بود كه پدر و مادرش مردند.

قرار شد كه یك عمه عزیز و دوست داشتنی سرپرستی جان را به عهده بگیرد. عمه یك اسب ویك خدمتكار به اسم سزار فرستاد تاجان را كه آن موقع شش سال بیشتر نداشت به خانه او ببرد. موقعی كه داشتند به خانه عمه می‌رفتند، این گفتگو بین جان و سزار صورت گرفت:

جان: او آنجاست

سزار: اوه، بله، او آنجا منتظر توست.

جان: زندگی كردن با او خوب است؟

سزار: پسرم تو در دامان پر مهری بزرگ خواهی شد.

جان: او مرا دوست خواهد داشت؟

سزار: آه، او دریا دل است.

جان: او به من اتاق می‌دهد؟می‌گذارد برای خودم توله سگ بیاورم؟

سزار: او همه كارها را جور كرده است. پسرم! فكر می‌كنم كاری كرده كه حیرت كنی.

جان: یعنی قبل از این كه برسیم نمی‌خوابد؟

سزار: اوه، نه، مطمئن باش به خاطر تو بیدار می‌ماند. وقتی از این جنگل بیرون برویم، خواهی دید كه توی پنجره شمع روشن كرده است.

و راستی هم وقتی كه به خانه نزدیك شدند، جان دید كه در پنجره شمعی می‌سوزد و عمه در آستانه در خانه ایستاده است. وقتی كه با خجالت نزدیك شد، عمه جلو آمد، او را بوسید و گفت: «به خانه خوش آمدی!»

جان تاد در خانه عمه‌اش بزرگ شد. او بعدها وزیر عالیقدری شد. عمه‌اش در واقع مادر او بود.

او به جان خانه دومی داده بود.

سالها بعد عمه جان برایش نامه نوشت و گفت كه مرگش نزدیك است. دلش می‌خواست بداند جان در این باره چه فكر می‌كند.

این چیزی است كه جان تاد در جواب عمه‌اش نوشته است:

« عمه عزیزم! سالها قبل خانه مرگ را ترك كردم، در حالیكه نمی‌دانستم كجا می‌روم و یا اصلا كسی به فكرم هست یا عمرم به سر رسیده است. راه طولانی بود، ولی خدمتكار دلداریم می‌داد.
بالاخره من به آغوش گرم شما و یك خانه جدید رسیدم. آنجا كسی در انتظارم بود و من احساس امنیت كردم. همه این چیزها را شما به من دادید.
حالا نوبت شما شده است. دارم برای شما می‌نویسم كه بدانید كسی آن بالا منتظر شماست.

اتاقتان آماده است، شمع در پنجره آن خانه روشن است، در باز است و كسی منتظر شماست



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : 26 / 9 / 1390برچسب:, :: 21:11 :: توسط : بهزاد

درباره وبلاگ
خدايا ؛ کسي را که قسمت کس ديگريست، سر راهمان قرار نده... تا شبهاي دلتنگيش براي ما باشد... و روزهاي خوشش براي کس ديگري...!
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 50
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 950
بازدید ماه : 2281
بازدید کل : 266399
تعداد مطالب : 462
تعداد نظرات : 1023
تعداد آنلاین : 1